یک ثانیه آزگار



سلام خدا سلام فرشته ها سلام به همه مخلوقات خدا سلام به دوستان نزدیک خدا

دوباره وبلاگ یک ثانیه آزگار رو بروز میکنم قربه الی الله

اینم خودش یه حرکت میتونه باشه

چی همه تغییر که ازش بی خبرین اگه براتون بگم کلی شاخ در میارین

گرفتاری های عجیب و غریب و اتفاقات عجیب و غریب و قصه های عجیب و غریب نمیدونم از آخرین پستم چقدر میگذره اما تو همین مدت خیلی اتفاقات خوب و بد رخ داده زیاد کنجکاو نشین لطفا که قول دادم سکرت باشه اما عوضش یک ایده هایی زده تو کلم که شاید خوندنی و شنیدنی باشه

برای شروع همین قدر خوبه

یا علی


باید رفت ، باید حرکت کرد و اراده کرد ، اینجا جای قرار نیست ، نروی میبرن، جای قرار جای دیگر است ، بریدن و پرکشیدن زیباست

الذین هاجرو . وسوسه ام میکند انگار تو قفس زندونی شدم ، وقتی به مرغ عشقم نگاه میکنم که تو قفس با قفس خو گرفته و اصلا تلاشی برای بیرون آمدن نمیکنه حتی زمانی که در قفس بازه بهم میریزم با خودم میگم نکنه منم خو گرفتم با این دنیا و دنیایی ها خودم حالیم نیست ، من اگهر جای این مرغ عشق بودم اونقدر خودم رو به قفس میزدم که در بروم باز شه بپرم ، مثل همین الان که باید برم نمیدونم کجا و چجوری اما میرم ،دیگه نمیتونم بمونم موندن اینجا یعنی خسران و ضرر آهای مردم دنیا دنیا محل قرار نیست  دنیا درسته خیلی قشنگه دنیا درسته سرگرم کنندست و جذاب اما باید گذشت تا بهترین ها نصیبت بشه اینها برای مومن کمه ،کم که چه عرض کنم یه جور مانع ست برای نرسیدن ، اینجا علایق خیلی زیاده همسر و بچه هام ف مادرم و برادرام و خواهرم ، رفیقام ، و مهمتر از همه آرزوهام که خیلی وقتا منو نگه داشت نتونستم به خاطرش بپرم ، اما الان باید برم باید بپرم خدایا من دیگه باید بپرم اما هنوز احساس میکنم یه چنتا از اسماعیل های درونم رو به قربانگاه نبردم تا خالص خالص بشم ، شاید همین هاست که دلیل تا الان موندن من شده ، اما من میرم

امروز دارم این مرغ عشق رو میبرم مزار شهدا تا آزادش کنم نمیدونم چی حسی داره اما میخوام ببینم آزادی رو وقتی تجربه میکنه حالش چطور میشه

کاش یه روز صاحب من هم تصمیم بگیره منو از این قفس دنیا آزاد کنه ، هرچه بیشتر اینجا بمونم میترسم بیشتر با اینجا خو بگیرم مثل مرغ عشقم

من رفتم مزار یا علی

به امید آزادی

به امید شهادت

تاسوعا پیش عباسم


دیروز تو فضای مجازی با یک دانش آموزی آشنا شدم که سن و سالش پایین بود ولی متاسفانه اون فضا تاثیری گذاشته بود روش و دچار افکار منحرفی شده بود و برای من واقعا جالب بود که چطور شده با این سن اینگونه رفتاری پیدا کرده و این تفکرات و گفتارها در اون نقش بسته و از خودش در این مورد سوال کردم که جواب داد دیگه دوره عوض شده و عشق بازی سنش پایین آمده

یک دفعه یادم رفت سوی مطلبی که چند وقت پیش تو یک کتاب خوندم که نوشته بود

رزمنده ۱۴ ساله ای را به اسارت گرفته بودند. فرمانده‌ی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عشق را پایین آورده.

خاطره از: سیدناصر حسینی‌پور، جانباز دفاع مقدس و نویسنده کتاب پایی که جا ماند»

واقعا سن عشق رو کی تغییر میده؟
سن چه عشق هایی رو برای ما پایین میاره؟


این روزا ایام شهادت بی بی دو عالم فاطمه زهراست ، تا دیشم مراسم داشتیم روزای پرکار و سختی رو گذروندم ، مسئولیتم سنگین بود الان که یه مقدار فراغت حاصل شد اومدم سراغ وبلاگم که دینم رو ادا کنم تو اینجا ، از روزی که حضرت آقا جلسه داشتند با خبرگان رهبری و حرف از انتخاب رهبر جدید زدند کلا همه رفتیم تو شوک که این چه حرفیه که آقا میگن من خودم که طاقت این حرفها رو ندارم یکی دو کلمه با صاحبمون صحبت کنم ، آقا جان ما امیدمون به شماست امید به ظهورتون هنوز پر رنگ پررنگه آقا پس کی میاین ببینید نایبتون چطور صحبت میکنه اخه ما دیگه طاقت این حرفهارو نداریم برامون خیلی سنگینه اصلا منکه نمیفهمم چه اتفاقایی داره میفته انگار همه چیز بهم ریخته شده ما چیزی دیگه ای تصور میکردیم یا امام زمان تا الان درسته ندیدیمتون درسته شیعه خوبی نبودیم اما هر چی خواستیم بهمون دادی الان تمام خواستمون اینه که رهبرمون تا ظهور خودت رهبرمون باشه درسته ناشکری کردیم اما قول میدیم خوب بشیم قول میدیم سرباز واقعی ولایت باشیم آقاجان آقامون رو حفظ کن

 


خب دیگه چیکار میشه کرد باید کار کرد همه جا ، هرجور که شده ، نمیشه ایستاد فقط تماشا کرد من هم بنا بر وظیفم کانال نو+جوان رو در تلگرام ایجاد کردم تا بتونم تو شبکه ها اجتماعی هم کاری کرده باشم لینک زیر رو بزنید تا وارد کانال بشید یا اینکه لینک زیر رو برای یکی از دوستانتون بفرستید و روی اون بزنید     telegram.me/yeksanieazegar

در این کانال سعی کردم مشکلات نوجوون ها رو بیان کنم

 


زوایای اعدام شیخ نمر از دید خودم

 

شیخ نمر رهبر شیعیان عربستان که یک طلبه انقلابی و از شاگردان مکتب امام خمینی بودند دو سال قبل بدست وهابیت نامسلمان زخمی مجروح و دستگیر میشود .

و دیروز خبر اعدام ایشون تمام رسانه ها رو پر کرد و دل شیعیان رو یکبار دیگه خون کرد عربستان با این اشتباه ی گور خودش رو کند و آل سعود شمارشگر مع عمر خود رو به شمارش درآورد ، آه مظلوم ، خون مظلوم دامنگیر انها خواهد شد

اما این اشتباه ی از کجا آب میخوره

کسی نیست که ندونه آمریکا داره در این منطقه شطرنج بازی میکنه و مهره هاشو وادار میکنه به یکسری کارها که منطقه رو به کل بهم بریزه آمریکا با اینکار اراده کرده که بین شیعیان و سنی ها اختلاف اساسی بیاندازه و کلا وحدت مسلمین رو از بین ببره کسی نیست که این واقعیت رو انکار کنه اتفاق در نیجریه ، انفجارها در پاکستان ، جنگ یمن و بحرین همه تایید کننده این حرفه

اما حرف آخر

بوی ظهور میاد انگار همه چیز داره جفت و جور میشه که حضرت تشریف بیارند حواسمون رو جمع کنیم خودمون رو آماده کنیم

با ید آمادگیمون رو برسونیم به صد در صد و این تنها با بصیرت و انجام تکالیف اجتماعی و فردی امکان پذیره

یک لحظه غفلت یعنی جاماندن از.


یکی از مراجع بزرگ شیعه ؛ حضرت آیت الله میرزای نائینی است که به استادالفقهاء و المجتهدین شهرت داشته اند

ایشان استاد بسیاری از مراجع ؛ از جمله آیات عظام ، میرزا مهدی اصفهانی، ابوالقاسم خویی ، محسن حکیم ،  علامه  طباطبایی، سید جعفر حسینی شاهرودی ،سید احمد شهرستانی، میرزا محمود حسینی زنجانی، محمدتقی بهجت، سید عبدالرسول آیتی بهبهانی ،سید جمال الدین گلپایگانی ، سید محمد حجت کوه کمری ،سید محمد هادی میلانی ،شیخ محمدتقی آملی ،میرزا هاشم آملی و بسیاری دیگر از مراجع و بزرگان بوده اند

 در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس خیلی نگران بودند از این که کشور دوستداران امام زمان (عجل الله فرجه) از بین برود و سقوط کند.

 شبی به امام عصر (عجل الله فرجه) متوسل می شود و در خواب می بیند دیواری است به شکل نقشه ایران که شکست برداشته و خم شده است و در زیر این دیوار تعدادی زن و بچه نشسته اند و دیوار دارد روی سر آنها خراب می شود.

مرحوم نائینی در عالم خواب مشاهده می کند که حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) تشریف آوردند و دیوار در حال ریزش را سر جایش قرار دادند و فرمودند:”اینجا(ایران شیعه) خانه ماست، می شکند، خم می شود، خطر است ولی ما نمی گذاریم سقوط کند”  [ملاقات با امام عصر(عجل الله فرجه) صفحه ۱۳۷]

این داستان ؛ قابل توجه فتنه گران باشد . این کشور، کشور امام زمان است و این منافقین نمی توانند این کشور را به دست آمریکا بدهند


به من رحم کن بی قرارم بیا
کجا بغضمو جا بذارم بیا

نمی دونم این چندمین جمعه بود
حساب زمانو ندارم بیا

هوای جهان سرد و طوفانیه
تو می دونی این قصه طولانیه

غمش ریشه داره تو دیوار و در
تو محراب حیدر, محرم صفر

تو پاهای زخمی رو شن های داغ
غریبی اسیری همون اتفاق

چقد کینه دارند هنوز از غدیر
بیا انتقام خدا رو بگیر

ببین چی گذشته تو این انتظار
بیا روی این زخم مرحم بذار

چیه کوله بارم تو این زندگی
بجز حسرت و بغض و شرمندگی

دارم ادعا می کنم با تو ام
شاید این فقط حرف و ادعا

نمی دونم این چندمین جمعه بود
خدا شاهده درد دارم بیا

به من رحم کن بی قرارم بیا
کجا بغضمو جا بذارم بیا

نمی دونم این چندمین جمعه بود
حساب زمانو ندارم بیا


اره انسان گاهی به خودش نگاه میکنه به رفتار خودش توجه میکنه توقع ایجاد میشه براش, و اگه اون چیزی که توقع داشت انجام نشه کلی بهم میریزه, زندگی کردن براش تلخ میشه میتونم با جرئت بگم که همه ناراحت شدنای ما از همدیگه به خاطر توقع, خب توقع نداشته باش تا ناراحت نشی, اما خب از بعضی ها نمیشه توقع نداشت مثلا از

به مناسبت سالروز رحلت عارف بالله علامه طباطبایی مولف تفسیر ارزشمند المیزان

یکی از دوستان فاضل در روزگار جوانی که شوق بیداری و تسلط بر نفس و رسیدن به سعادت به سر داشته است به علامه نامه ای می نویسد و ضمن بیان موقعیت خود برای رسیدن به مقصود دستورهای عملی طلب میکند.

               

 

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک نخبه الفلاسفه و آیه الله العظمی جناب آقای طباطبایی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22ساله میزان تحصیل پنجم . اشتغالات فعلی تحصیلات حوزه قم حدود لمعه و اصول فقه. زاده. محیط زیست:دوسال سربازی در تهران ، شش سال کودکی در قم ، چند سالی کرمانشاه.

چنین تشخیص میدهم که تنها ممکن  است شما باشید که به این سوال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته اند و سبب آن شده اند که مرا از حرکت به سوی الله و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و می دارند.

درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتارند را بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟

یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم . همانگونه که شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت.

بازهم خاطرنشان میسازم که نویسنده با خود فکرمیکند که شفاها موفق به پاسخ این سوال نمی شود. وانگهی شرم دارد که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم .لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع می توانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید . در صورت منفی بودن به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید .متشکرم

 

پاسخ علامه به نامه

السلام علیکم

برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده ،توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید.به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا -عز اسمه-را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هرکاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد ، هر چه باشد . همین حال را تا شب وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده ، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگرچه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است . و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید . ان شالله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.

محمد حسین طباطبایی
 


یک جوان از عالمی پرسید: من جوان هستم و نمیتوانم خود را از نگاه به نامحرم منع کنم، چاره ام چیست؟
عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد
و از شخصی درخواست کرد او را همراهی کند واگر شیر را ریخت جلوی همه مردم او را کتک بزند!
جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت.
عالم از او پرسید: چند دختر سر راهت دیدی؟
جوان جواب داد:هیچ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم و خارو خفیف شوم.
عالم گفت: این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر بر کارهایش می بیند و از روز قیامت و حساب وکتابش که مبادا در منظر مردم خارو خفیف شود بیم دارد.

آیا انسان نمیداند که خدا او را می بیند(علق/14)

پ ن:چشم چرانی الان تو بازار و خیابون فقط نیست ، این شبکه های اجتماعی و به صورت کلی نت و ماهواره مرتعی بزرگ و آزاد برای چراندن چشم شده ، آهای رفیق خودت به باید به فکر خودت باشی ، خودت باید به این نتیجه برسی که با نگاه حرام چیزی که بدست نمیاری بلکه چه چیز های با اهمیتی که بدست آوزدنشون خیلی سخته رو داری از دست میدی

بهترین راهش هم همینه که هر چی که فکر میکنی باعث میشه تورو وسوسه کنه رو شیفت دیلیت کنی

داری همین الان شیف دیلیتش کن ، تو تلگرام ربات داری نابودش کن هر چی حتی فیلم سینمایی داری که یه قسمتش صحنه داره همین الان اون فیلم رو از بین ببر که بهش دیگه دسترسی نداشته باشی که اگر باز شیطون اومد سراغت چیزی برای گناه نداشته باشی

اینا یعنی جهاد

بسم الله

با خدا معامله کن بعد میبینی که زندگیت چقدر تغییر میکنه


سوال خیلی هاس، خیلی ها درگیرشن ، اصلا فکر و ذهنشون شده همین سوال ، خب واقعا هم سرنوشت سازه ، انصافا باید براش وقت گذاشت ،پای درد دل خیلی ها که بشینی یکم که بهشون نزدیک بشی سوال تو دلشون همینه ، برای خودم که خیلی پیش اومده سوال اینه: آقا تا میایم یکمی سربه راه بشیم ، یکمی آدم بشیم ، یکمی خوب زندگی کنیم ، زمین میخوریم و کاری که نباید انجام بدیم رو انجام میدیم ، این چه بدبختیه باز

بله این سوال خیلی هاس

این سوال اولا نشانه خوبیه چون کسی که این سوال رو میپرسه نشون میده که از بد بودن بیزاره، نشون میده که از زندگی سینوسی خسته شده و از این وضع زندگی ناراضیه ، خب اگه این سوال تو ذهن تو هم هست قدر خودتو بدون چون هستن کسایی که توجهی به زمین خوردنشون ندارن بعضی ها هم که خودشون رو از عمد به زمین میزنن (این یعنی دشمنی با خدا)

اما حواست رو خوب جمع کن چنتا نکته میگم اگه واقعا عملی کردی کم کم مدت زمین خوردنات طولانی میشه و کم کم ثباتت بیشتر میشه

تلاوت قرآن روزانه خیلی موثره ، برنامه ریزی برای شرکت در نماز جماعت یا اگه نشد نماز اول وقت و به طور کل معنویات خیلی میتونه دستگیر باشه

اول اینکه زمینه های زمین خوردنتو از زندگیت حذف کن ، امکان نداره انسان چشم از حرام نپوشانه و مرتکب حرام نشه ، معمولا زمین خوردن ها مقدمه ای داره این مقدمه رو باید ازش ترسید نباید بزاری پات به مقدمه برسه اگه رسید دیگه مهار کردنش سخته

دوم یه همراه که بتونه مواظبت باشه

سوم موعظه یا تلنگر که باید مداوم باشه انسان خودش رو در معرض نصیحت یه عالم یه صاحب نفس قرار بده که این کار باعث زنده موندن دل میشه

چهارم تنهایی و بیکاری و دوستان بی ملاحظه و و هرچی که انسان رو وسوسه میکنه باید از اینها دوری کنی

پنجم که مهمترینه بحث برنامه ریزیه ، برنامه ریزی جامه و کامل ، مثلا شما که میخوای بری تو اینترنت باید برنامه داشته باشی که کجاها میخوای بری اگه برنامه نداشتی و رفتی تو اینترنت اینجا دیگه اینترنت برای تو برنامه ریزی میکنه و جاهایی رو کلیک میکنی که نباید کنی

برنامه باید کامل باشه تو برنامه ریزی برنامه ورزش ضروریه با توجه با مصرف کالری بالا در روز

برنامه هم باید نمیروزی یا حداکثر روزانه باشه که انعطاف داشته باشه و باعث خستگی از برنامه نشه

تو نظرات برای کامل شدن جواب به من کمک کنید

فدای همه کسایی که میخوان خوب باشن

 


دریافت



مدت زمان: 5 دقیقه 14 ثانیه


حال و هوای خوبی نیست، همه تو بهت فرو رفتند، 464 کبوتر کی میتونه باور کنه،

من وقتی بچه بودم مامان و بابام رفتن حج ، وقتی داشتن میرفتن کلی اشک ریختم، همش احساس میکردم دیگه نمیبینمشون خیلی سنم کم بود اما دوروبریا خیلی دلداری میدادن میگفتن میرن و بر میگردم با دست پر از سوغات میرن اونجا برات دعا کنن چشم بهم بزنی برمیگردن با این حرفا خیلی دلم خوش بود کلی انتظار کلی دلتنگی همین که میرفتم تو حس دلتنگی یاد اومدنشون که می افتادم آروم میشدم تا اون روزای آخر دوری که مشغول بودیم برای استقبال ریسه میزدیم، پارچه هایی که مردم مینوشتن رو نصب میکردیم میوه و شیرینی و . کلی سرگرم شده بودیم خوشحال که مامان و بابا دارن میان

حالا باخودم الان فکر میکنم که اگه جای بچه های یکی از این 464 نفر بودم واااای اصلا گفتنش هم سخته

خیییلی سخته

خدا لعنت کنه این وهابیت نا مسلمون رو خدا لعنت کنه این آل سعود رو

امروز چندین نقطه کشور تشییع جنازه این کبوتر ها بود، شهر ما هم کبوتر داشت حال هوا عجیبیه، امسال نه عید قربان فهمیدیم نه عید غدیر خدا لعنتشون کنه اصلا مگه میشه شاد بود یادم میاد داغون میشم ، مصاحبه هایی که با خانواده هاشون رو که از تلویزیون میبینم خیلی دوست دارم بلند بلند گریه کنم اما با چنتا آه و لعن ردش میکنم چه میشه کرد اما خونم میجوشه برای به درک واصل کرن تک تک این نا مردا


 

 

 


یا علی یا علی دست ما دامان تو

ای سخا ای کرم چشم ما احسان تو

جانم آقا جانم آقا

با این صوت فقط باید گریه کرد


زمانی بود که پروردگار میان مخلوقات خود عمر تقسیم میکرد، رحمت و عطوفت خداوندی بر آن قرار گرفته بود که عمر مخلوقات را به میل و رضایت خودشان تعیین کند تا خشنودی آن ها را فراهم آورد.

صف طولانی مخلوقات در عالم ملکوت اعلی کشیده شده بود و نتا چشم کار میکرد ادامه می یافت.

مخلوقات یکی یکی پیش می آمدند و پروردگار با رضا و رغبت آنها عمرشان را تعیین میکرد. آنها خشنود روانه زمین می شدند.

نوبت به خر که رسید گفتند: چقدر عمر میخواهی، سی سال کافیه؟

خر نالید و گفت: سی سال؟ سی سال حمالی؟ نه خیلی زیاده. دوازده سال بسه.

خدا دوازده سال عمر به او داد .

نوبت به سگ رسید:" تو چقدر میخواهی؟سی سال کافیه؟

سگ غرید و گفت: سی سال؟ سی سال نگهبانی؟نه خیلی زیاده ، ده سال بسه.

خدا ده سال عمر به او داد .

میمون از راه رسید.

گفت: سی سال دلقکی؟ نه خیل زیاده . هشت سال بسه.

دست آخر نوبت رسید به انسان!

خب اشرف مخلوقات منتو چقدر عمر میخواهی؟سی سال کافیه؟

انسان گفت : فقط سی سال؟سی سال به کجای من میرسه؟ تازه مزه زندگی رو فهمیدم!!

بسیار خب، هجده سال عمر خر ، رو میدم به تو.

کمه خیلی کمه!

بیست سال عمر سگ رو هم بهت میدم!

باز هم کمه خیلی کمه!!!

بیستو دوسال میمون هم مال تو خوب شد؟

.

.

.

خب برای همین است که در سی سال اول عمر، انسان مزه ی واقعی زندگی رو می چشدو هجده سال بعد مثل خر کار میکند تا زندگیش را رو به راه کند و بیست سال بعد از چیزهایی که به دست آورده ، نگهبانی می کند و بعد از آن هم ، پیر شده است و خرفت و مسخره ی دیگران!


نوجوونی و هزار تا مشکل، نوجوونی و سرشار از احساسات، نوجوونی وارتباط های عاطفی تو این زمونه خیلی سخته بتونی سالم از این بحران نوجوونی بیای بیرون مراجعه نوجوونا به من حکایت از اینه که انگار سردرگمن و راه رو نمیتونن درست تشخیص بدن اونایی هم که یکمی فهمشون کامل تره در گیر احساسات شدید این سن اند و نمیتونن منتطقی رفتار کنن .

تنها راهی که خودم  یقین به اون دارم و میدونم تو این زمونه خیلی خیلی لازمه و تنها راهیه که میتونه نوجوون مارو از این بحران تا حدودی نجات بده بودن تو جمع اونم جمع خوبه مثلا یه اردو مثلا یه تفریح مثلا یه کار گروهی مثلا گپ و گفتگو در مورد مشکلاتشون که با جرعت میتونم بگم این جمع فقط میتونه تو یک مسجد و هیئت به وجود بیاد نوجوون تا موقعی که تو اینجور جمع ها باشه دوستش رو هم از تو همین جمع انتخاب میکنه و تا موقعی که تو این جور جمع هاست سعی میکنه پاکی خودشو حفظ کنه همین که دور میشه به اذعان خودشون همه عالم سرشون خراب میشه به گفته خودشون دوری از جمع مسجدی و هیئتی همانا لغزش هم همانا

این میطلبه که مسئولین فرهنگی هر جا که هستن و تو هر لباسی که هستن توجه زیادی بکنن به این قشر و محل هایی که میشه گفت پاتوق نوجووناست مسئولین مسجدها مسئولین هیئتها باید برنامه داشته باشن نباید کار رو رها کنن چون اگه به خاطر کوتاهی ما یک نوجوون راهش عوض بشه یا خدایی نکرده به لغزش بیفته پای من مسئول گیره و باید جوابگو باشم یه مسئول فرهنگی نباید مرخصی داشته باشه نباید به خودش حق بده که دیگه من وظیفه ندارم نباید بی انگیزه باشه باید لوکوموتیو با قدرتی باشه که همه رو دنبال خودش بکشه.

خدا به همه ما توفیق بده .


بسم رب شهدا.
 

چند روز پیش وقتی مراسم تشیع سردار شهید سهرابی بود و شب از پشت شیشه ای تلویزیون اکثر نقاط ایران رو دیدم که چه حالی به شهر و کشور دادن این چند تکه استخوانی که قسمتی از بدن بهترین مردان دوران بودن یاد آیه 169سوره آل عمران افتادم که شهدا زنده اند آره واقعا اگه شهیدمرده بود بعد 29سال چند تکه استخوانش چگونه میتوانست این حال رو تو کشور راه بندازه؟چشمان بچه چند ساله تا پیران چندین ساله وجوانان با هر تیپ و قیافه ای و دختران با هر نوع حجابی با ورود شهید خیس شد نشان میداد شهید برای همه ارزش داره.و یا این همان ارزشی است که خدا وعده اش را داده بودکه به کسانی بده که برایش مخلصانه کار کنن.
ای کاش این حال همیشه تو شهر بود همه مراقب ایمانمان بودیم چه زیبا گفت شهید محمد جهان آرا :بچه ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس می گیریم

مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند .


لقمه امشب یعنی شب هفتم ماه مبارک قسمت دوم وصیت پیامبر(ص) به آقا امیر المومنین (ع) رو در ظرف اخلاص تقدیم شما میکنم

یا علی سه عمل موجب کفاره گناهانه .

1- افشاء السلام  بلند سلام کردن گناهان رو میپوشانه البته ما ایرانیها تو این موضوع خیلی خوبیم سلام میدیم به هم، به هم دست میدیم موقع سلام کردن ،دست هم رو میفشاریم که اینها همه باعث دور شدن شیطان هم میشه اما نباید بزاریم این سنت زیبا و قشنگ بینمون و بین بچه هامون کمرنگ بشه یا تغییر کنه باید به این چیزها خیلی اهمیت بدیم اصلا نوع سلام کردن رو به بچه هامون به کوچیکترامون یاد بدیم و فایده هاشو براشون بیان کنیم

2- اطعام الطعام  سفره دار بودن و افطاری دادن و خرج دادن اینها هم کفاره گناهانه تو این موضوع نباید زیاد تشریفاتی عمل کرد یه افطاری ساده مثلا نون پنیر سبزی و خرما برای یه افطار زیاد هم هست این سنت حسنه رو ما خرابش کردیم با تشریفاتی کردن و تجملاتی کردن مثلا بر میداره برای افطار چلو مرغ میده خب این خطای محضه از نظر پزشکی هم ایراد داره و این سنت افطاری دادن رو هم کمرنگ میکنه و بقیه شاید نتونن این کار رو کنن اصلا دلیل کم شدن صله رحم چیه ؟ همیناس دیگه ما تو فامیلمون آغاز کننده سنت های خوب باشیم

3-و التهجد باللیل و الناس نیام  شب زنده داری و عبادت تو دل شب  در حالی که مردم خوابیدن در مورد این موضوع حرف زیاده اما من به یک مثال اکتفا میکنم اگه یه بذر بخواد سبز بشه باید تو دل خاک و تو اون تاریکی زیر خاک تنها باشه تا سبز کنه اگه تو انبار باشه یا تو دل خاک نباشه سبز نمیشه انسان اگه بخواد سبز بشه بخواد رشد کنه باید تو دل شب تو تاریکی شب تو خلوت باشه این شبهای ماه رمضان که فرصت آمادست و اکثرا شبها بیدارن بهترین زمانه برای این خلوت وای به حال من بیچاره که برای سحری خوردن از خواب پاشیم اما برای غذای روحم اصلا حرکتی ندارم .

به امید ببخشش همه گناهاممون یا علی


امشب که شب ششم ماه مبارک رمضانه ساندویچ خوندنی رو براتون آماده کردم که چهارتا لقمه ست و تو چهار شب ایشالله نوش جانتون کنید

این ساندویچ که یکی از وصایای پیامبر (ص) به امیر المومنین (ع) از این قراره که

یا علی

ثلاث درجات (سه چیز بالا برنده درجاته)

و ثلاث کفارات(سه چیز کفاره گناهانه)

ثلاث مهلکات(سه چیز نابود کنندست)

ثلاث منجیات(سه چیز نجات بخشه)

اما لقمه ی اول از این ساندویچ .

یا علی سه تا چیزه که اگه اهلش باشی و عملش کنی ارتقاء درجه پیدا میکنی

اولینش وضوی کامل گرفتن در هوای سرده ، در مورد وضوی کامل باید بگم که به وضویی وضوی کامل میگن که هم آب اسراف نشه و هم اینکه وضو باعث بشه انسان نشاط و شادابی پیدا کنه و از حالت کسلی دربیاد همینجا حیفم میاد حدیثی رو که رد مورد دائم الوضو بودنه رو براتون نگم

حدیث معروفیه از پیامبر(ص) که میفرمان که خداوند میفرمایندکه اگه کسی وضوش باطل بشه و وضو نگیره بر من جفا کرده و اگه کسی وضو بگیره و دورکعت نماز نخونه برمن جفا کرده و اگه کسی دو رکعت نماز بخونه و بعدش دعا نکنه بر من جفا کرده و اگه کسی بعد از اینکه وضوش باطل شد و وضو گرفت و دورو رکعت نماز خوند و بعدش دعا کرد و من دعاشو مستجاب نکردم بر او جفا کردم و من جفا کار نیستم.(عچب فرصت هایی برای ما وجود داره)

دومین چیزی که باعث ارتقای درجه میشه انتظار نماز بعد هر نمازه یعنی انسان دائما منتظر نماز باشه و برنامه هاشو با نمازش تنظیم کنه نه اینکه نمازش رو با برنامه هاش تنظیم کنه محور باید نماز باشه بقیه امور حول نماز اینطور باشیم میریم بالا

و اما سومی رفتن به سمت نماز جماعت تو شب و روزه که برای یر قدمی که شخص بر میداره تا به نماز جماعت برسه درجه به انسان داده میشه

به امید ارتقای درجه هممون تو بندگی، یا علی.


لقمه خوندنی امشب رو با کمال ادب تعارف میکنم به شمایی که روزی شما شده این لقمه

شب پنجم این ماه مبارک که قرار زیارت عاشورای دوشنبه شبهای ماهم هست حدیثی از خامس آل عبا حضرت ماه یعنی امام حسین (ع) رو هدیه میکنم به شما

روایتیه از ابی عبدالله که از پیامبر نقل میکنن که هرکی سه تا خصوصیت تو وجودش باشه میشه بهش گفت مومن.

الذی اذا رضی لم یدخله رضاه فی اثم و لا باطل

اگه طوری هستی که وقتی حالت خوشه وقتی از همه چیز راضی هستی این راضی بودنت تورو به سمت گناه نمیبره تورو از مسیر خارج نمیکنه بدون که اولین خصلت رو داری البته بگما خیلی سخته ادم تو حالتی که خوشحاله و خرسنده از همه چیز ، بتونه اهل توجه باشه و غفلت نیاد سراغش این نیاز به تمرین و ممارست داره

و اذا غضب لم یخرجه الغضب من الحق

اگه طوری هستی که وقتی عصبانی شدی بتونی خودتو کنترل کنی بتونی خودتو مدیریت کنی دومین خصلت هم تو وجودت هست اما اگه تواناییشو نداشتی از مسیر  حق خارج میشی و خون جلوی چشماتو میگیره و دیگه کسی رو نمیشناسی و هر چی به دهانت میاد میگی و واویلا

میدونی راهکارش چیه شما وقتی میخوای به کتری آب که رو اجاقه از جوش بیفته باید از رو اجاق بردارید یا اگه ماشینتون جوش آورد باید از حرکت بایستید و بزنید کنار انسان هم همینطوره وقتی عصبانی میشه باید جاشو تغییر بده حالتش رو تغییر بده اگه ایستادست بشینه اگه نشستست بایسته یه لیوان آب بخوره تا که اروم بشه و غضبش کنترل بشه

واذا قدرلم یتعاط ما لیس له

و اگه طوری بودی که به قدرت رسیدی از قدرتت سوء استفاده نکردی سومین خصلت رو داری و میشه بهت گفت مومن اما اگه نه ، طوری بودی که تشنه قدرتی تا همه رو از بالا ببینی تا بتونی از مقام و جایگاه و قدرتت قانون رو دور بزنی و پاتو از گلیمت بیشتر دراز کنی باید به حالت گریست .

 


شب چهارم این ماه مبارک لقمه ای خوندنی از معارف الهی رو هدیه میکنم به مخاطبانم تو این جبهه ،

با یارانشون توی یک بیابون بی آب و علف منزل کردند فرمودند: برید هیزم بیارید همه گفتند اینجا که خشک و بی آب و علف و گیاهه چوب پیدا نمیشه

فرمود هرکی هرچقدر تونست بیاره . همه پراکنده شدن هر کی به یک طرف حرکت کرد بعد مدتی که برگشتند هر کی هرچی تونسته بود جمع کنه رو ریخت رو زمین یه عالمه هیزم جمع شد اینجا بود که پیامبر(ص) فرمودن:

هکذا تجتمع الذنوب گناه های ما اینطوری روی هم جمع میشه،

گناه های کوچیکی که طلب بخششی نمیکنیم براش .

امام صادق(ع) تو یه کلامی نورانی میفرمان که یک گناهایی هستند که بخشیده نمیشن که به اون گناهها میگن محقرات من الذنوب گناهایی که ادم اونارو کوچیک میشماره و براشون استغفار نمیکنه

بیایم تو این شبهای نورانی ماه مبارک برا خاطر اون گناهایی استغفار کنیم که کوچیک شمردیمشون میدونید چرا سخت ترین گناه ها گناهیه که انسان کم بشمرش براتون مثال بزنم تصور کن تو خیابون داری راه میری یه کسی اشتباهی هلتون میده و شما میفتید بعد سریع برمیگرده عذر خواهی ابراز شرمندگی . اینجا شما میبخشیدش چه بسا این رفتارش باعث بشه که شما باهاش رفیق بشین و ایجاد محبت بشه اما حالا تصور کنین که یکی به شما یه تنه کوچیکی بزنه بعد تازه طلبکار هم بشه و بگه مگه چی شده حالا شاید از تنه زدنش ناراحت نشی اما از این نوع رفتارش ناراحت میشی و اصلا نمیبخشیش

نگاه نکن به کوچیکی گناهت نگاه کن ببین که چه کسی رو نافرمانی کردی.


افطاری منزل داداش بودم این افطاری اولین افطاری بود که امسال دعوت شدیم (افطاری دادن هم توفیق میخواد) بعد افطار تجدید وضو کردمو حرکت کردم سر قرار شبونمون تو مسجد ارباب خدا توفیق داد نماز جماعت رو خوندیم و بعد از دعای سلامتی امام زمان بلند شدم و شروع کردم به صحبت کردن

لقمه خوندنی امشب موعظه ی رسول خدا ص بود به ابوذر غفاری 

ای اباذر! میخوای بهشت بری؟

اباذر عرضع داشت بله فدای شما بشم

حضرت فرمودن که. آرزوهاتو کوتاه کن اینجا من در مورد آرزو و امید شرح دادم که انسان وقتی بذری رو میکاره و بهش رسیدگی میکنه امید داره که جوانه بزنه این رو تو فارسی بهش میگن امید تو عربی بهش میگن رجا . اما اگر کسی بذری نکاشته و انتظار روییدن داره تو فارسی بهش میگن آرزو تو عربی بهش میگن أمل اینکه تو روایات ما خیلی تاکید شده که قصر الأمل آرزوهاتو کوتاه کن به خاطر اینه که کار بیهوده و عبثیه انتظار کشیدن چیزی که براش هیچ حرکتی انجام ندادی (فقصرالأمل فان العمر قصیر)

و بعد فرمودن که مرگ رو نصب العین خویش قرار بده ؛ اگه انسان هر لحظه منتظر مرگ باشه اهل غفلت نیست و اعمال و رفتارش رو مدیریت میکنه مثال زدم به اینکه اگه به شما بگن که یک هفته یا یک ماه دیگه بیشتر زنده نیستی رفتارت چطور میشه حرف زدنت چطور میشه حضرت هم میفرمایند که اگه میخواید بهشتی بشید مرگ رو جلوی چشم خودت ببین

و اینکه از خدا شرم کن یعنی قبر و قبرستان و پوسیدگی بدن رو فراموش نکن، شکم رو حفظ کن ، سر و اندیشه هایش رو حفظ کن

بعد حضرت در آخر میفرمایند: هر کس کرامت و بزرگواری آخرت را بخواد باس زینت های دنیوی رو رها کنه .

 

احکام

 

کسی که از قصد روزه برگرده روزش باطله ولی تا افطار نباید چیزی بخوره و بعد ماه رمضان قضای اون روز رو بگیره


خب امشب هم  به لطف حق رفتم مسجد و نماز جماعتو دعا های ماه رمضون و قرار همیشگی مون

اما لقمه خوندنی امشب که موعظه ای بود از مولایمان امیر المومنین ع رو تقدیم نمازگزاران کردم از این قرار بود که آقا فرمودند هر کس یا هر مجموعه ای چهار صفت رو از خودش دور کنه هیچوقت دچار حادثه و واقعه ناخوشایندی نمیشه

اولیش صفت. عجول بودنه یعنی اگه کسی تو امور زندگیش عجله نکنه حادثه ی بدی براش پیش نمیاد که به همین مناسبت بیان شد که شیطان که خودش تولید کننده عجله ست اصلا اهل عجله نیست مثل همسایه ما ایرانی ها که خشخاش و تریاک تولید میکنند اما خودشون مصرف کننده نیستند . عجله همیشه کار رو خراب میکنه .

اما دومین صفت ، صفت لجاجته که اگر انسان این صفت رو از خودش دور کنه اتفاق بد براش پیش نمیاد گاهی ما با خودمون لجبازی میکنیم گاهی با خدا لجبازی میکنیم گاهی هم با بندگان خدا مثل والدین و همسرو فرزند و رفقا

اما صفت سوم خود شیفتگی و عجب که  مخرب عبادات و خوبی های شخصه اگه انسان مغرور بشه به عباداتش مغرور بشه به اعمال اندکش مغرور بشه به علم ناچیزش اینجاست که باید منتظر حوادث و وقایع ناخوشایند باشه

و آخرین صفت کاهلی و تنبلی و سستیه موجب حوادث ناخوشایند میشه حوادثی از قبیل معنوی و مادی معنوی مثل اینکه انسان با سستی کردن در  نماز زمینه تباه شدن نماز رو فراهم میکنه و مورد وای خداوند قرار میگیره(ویل للمصلین .) و دیگر لذتی که باید از عبادت ببرد نخواهد برد. و اما مثال دنیایی و مادیش این که انسان در کارش در درسش تنبلی و سستی کنه آیندشو به خطر خواهد انداخت.

این حدیث از کتاب تحف العقول صفحه222 انتخاب شد

 

احکام

اگه شخص جنب از سر فراموشی تا قبل از اذان صبح غسل نکنه و بعد از اذان یادش بیاد روزه اون روزش باطله ولی حق نداره تا افطار چیزی بخوره و باید بعد از ماه مبارک قضاشو بجا بیاره

ا


حال و هوای فرهنگ شهرم رو که میبینم واقعا جا داره که یک بیماری تنفسی بگیرم و با تنگی نفس شدید جان به جان آفرین تسلیم کنم هوایی مه آلود ، کاش مه آلود .

دورویی های مسئولین فرهنگی از راس تا ذیل و شهری کاملا بی هدف در فرهنگ شهری کاملا بی برنامه در فرهنگ یاد گرفته ایم مسئولیتمان را  به هم پاس بدهیم . مماشات ها ، عدم نظارت، بی برنامگی ، برنامه رو در دقیقه نود تصویب کردن و به خاطر اینکه از سرمان وا بکنیم هر طور که شده اجرا کردن .

نظارتی نیست من که میگم نیست دارم میبینم اگه تو اداره کسی خلافی کنه کسی نیست که نظارت کنه اگه بیت المالی ازبین بره کسی نیست پیگیری کنه اگه بودجه ای جا بجا بشه کسی نیست نظارت کنه اگه پارتی بازی بشه اگه رشوه گیری بشه هیچکی خبر دار نمیشه اگه اداره ای غلطی ازش سر بزنه عادت به مماشات کردیم اگه سازمانی وظیفشو انجام نده مطالبه ای نیست اگه حتی مسئولی حرفی بزنه یا سکوت کنه کسی نیست که جلوش بایسته و محکم حرفشو بزنه و در یک کلمه انقلابی برخورد کنه

کاش کسانی که تریبون دارن وظیفشون رو درست بفهمن که در این دوران چطور باید تریبون داری کنند کاش کسانی که محورند اولویت بندی در مسائلشان داشته باشند و درگیر روزمرگی به معنای اجتماعی نشوند که به قول معروف : کدخدای ده که مرغابی بود /وای به حال اهل آبادی بود انگار دیگر مشکل فرهنگ و به صورت خاص حجاب و بی بندباری و رشوه و پارتی و اختلاس و عوام فریبی و هزاران هزار مشکلی که نوجوانان و جوانان ما چه دختران جامعه چه پسران جامعه درگیر آنند آمار طلاق ها ، طلاق های رسمی ، طلاق های عاطفی ارتباط های نامشروع که باعث تزل بنیان خانواده ها شده کاملا حل شده که مسئولین ما راحتند و در خوابندو با یک سری مسائل پیش پا افتاده دارند دست و پنجه نرم میکنند.

اما بی برنامه بودن شهرمان از جهت فرهنگی سایه سیاهی بر سر شهرمان انداخته و خورشید اسفراین رو دچار خسوف کرده معلوم نیست با این سیر نزولی به کجا خواهیم رفت برنامه ای دیده نمیشه برای اصلاح فرهنگ غلط برنامه دیده نمیشه برای امر به معروف و نهی از منکر برنامه ای دیده نمیشه برای شایسته سالاری و تخصص گرایی در ادارات برنامه ای دیده نمیشه برای فرهنگ عروسی هایمان برنامه ای دیده نمیشه برای مفاسد اداری و اقتصادی جامعه مان ما نیازمند یک چشم اندازیم در عرصه فرهنگ ما باید چشم اندازی داشته باشیم تا میزان رشدمان و یا حد اقل میزان جلوگیری از تهاجم فرهنگیمان رو حس کنیم اما هیسسسس همه خوابن.


آهای اونی که میگی از همه چیز خسته شدی ، آهای اونی که میگی حالم هر روز بدتر از دیروزه ، آهای اونی که ناامیدی سرتا پاتو گرفته ،

چه خبرته!

یکمی دور و برتو نگاه کن !

چشماتو باز کن ببین چقدر غرق نعمتی !

ببین کجا داری زندگی میکنی !ببین خدا بهت سلامتی داده !

ببین خدا منت سرت گذاشته انسان آفریدتت! از موی سرت تا نوک پاتو نگاه کن ببین اونقدر غرق نعمتی که به قول قرآن حتی قادر بر شمارشش نیستی! خدا این همه هر روز هر لحظه هواتو داره هر لحظه حواسش به توست اما تو غافلی از خالقت اما تو همش نیمه خالی رو میبینی همش کاستی ها تو چشمته این انصافه؟ همین که صبح از خواب پا میشی خدا فرصت دوباره رو تقدیمت میکنه فرصت نفس کشیدن فرصت بندگی کردن یکمی زیبا ببین یکمی یاد بگیر عمیق نگاه کنی اگه بدونی دنیا کجاست هیچ موقع ازش ناراحت نیسی آقا امیرالمومنین میفرمایند دنیا خانه بلاست یعنی تو اگه تو دنیا هستی ناچاری بلا هم ببینی، اصلا اگه بلا رو بفهمی که باعث رشدته باعث پخته شدنته دیگه بیتابی نمیکنی اره اینطوری ببین ،

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید


ما چون به فرزند خود علاقه داریم،بی دریغ و بدون چشمداشت بهش خدمت میکنیم.کاش به خدا هم علاقه داشتیم تا بی دریغ و مخلصانه عبادتش کنیم .اگر احساس میکنیم عبادت خدا سخته باید به دلامون که خالی از محبت خدا است،نگاه کنیم.

خدایی که باید بیشتر از فرزند نزد ما عزیز باشه.


این پست هم از دوست عزیزم با نام علی تقدیم به شما

ایشالله تلنگری باشه برای هممون

 

نمیدونم چرا.؟
همه خدا رو قبول داریم اما.
همه قبول داریم خوبی خوبه اما.

 اصلا چرا من بگم ،امروز وقتی آیه 136 سوره نساء رو میخوندم یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا.» گفتم که شاید همین جواب سوالهای من باشه که ایمان نیاوردیم و فقط فکر میکنیم که ایمان آوردیم.
و شاید این باشه که هنوز واقعا طالب ظهور حضرت نیستیم و فقط داریم شعار میدیم، آخه زمان امام حسین ع هم میگفتن از امام حمایت میکنیم براش  دعوت نامه فرستادن ولی فقط زبانی بود و ایمان قلبی نداشتن.
وشاید این باشد قضیه مسئولانی که میگن مطیع رهبر هستن و دنبال اقتدار ملتن ولی.

امان از دست نفس اماره و حب دنیا


این پست دلنوشته یکی از مخاطب های وبلاگه با نام مستعار هیس فقط خدا» البته حرف دل هممونه

نمیدونم چراحالم همیشه خرابه ، نمیدونم چراحاله دل من هرلحظه خرابترمیشه، میدونی چیه من دنبال آرامش گشتم اما پیداش نکردم، میدونی چرا؟  چون ارامش نزدیکتراز رگ گردنم بوده  ، اینجانه کسی دلتنگت نمیشه ، اینجا بی دلیل ازخاطرکسی ردنمیشی ،اینجاهرکاری کنی بازم تنهایی ، اینجا وادی غربته تنها میای تنهامیری ، نمیدونم همش تو ذهن کوچیکم این تنهای رژه میره هرثانیه ، واین قلب منو خفه تر میکنه بعد میشینم کلی برای تنهای خودم گریه میکنم ، این روزا عجیب به مرگ فکر میکنم ، مرگ هم عجیب بامن انس گرفته توخوابو خیالمم هست ، نمیدونم شاید من زیادی خطاکردم ، میدونم میمیرم اما بازم خطا میکنم
شایدمرگ رو جدی نگرفتم
شایدقیامت روجدی نگرفتم
شایدخدارودرست نشناختم
این روزا عجیب دل تنگ خداشدم
باخودم کلی کلنجار میرم اخه بنده خدا
این دنیا تنها .اون دنیا تنها
حداقل یکی رو دوست داشته باش که ازته قلبت بخواد تورو ، نگران کسی باش که نگرانته، واسه کسی تب کن که واست تب کنه، این روزا زیادی بی خدا شدم این روزاخدا هم به حال من گریش گرفته ، این روزا من ,خدا, عجیب دنبال باهم بودنیم
من خدارومیخوام تاخیلی چیزابده به من یکیش آرامش مطلقه ،خدامنو میخواد فقط خود منو
این روزا من عجیب حالم خرابه
شایددارم باورمیکنم من رفتنی هستم.


وقت اون رسیده که دلم رو به دریای بی منتهای پیامبر مهربانی ها بزنم و دست روی زانوی اراده بزارم تا با قامتی راست و سینه ای سپر شده در مقابل بی مغزان عالم از خودی گرفته تا غریبه بایستم و با صدایی رسا بر سر تمام عالم کفر و نفاق فریادم رو بلند کنم و با اقتدار و غرور از ساحت بلند مولایم بگویم و دفاعنامه خودم رو بگوش عالم برسونم با اینکه اعتقاد من براینه که چراغی را که ایزد بر فروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد اما وظیفه من مسلمونه من خودم رو مدیون مهربانی ها و ت رسول اکرم (ص) میدونم و اعتقادم بر این شعاره  که سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن و اگر هر فریاد بلند شود بر سر اهل کفر و نفاق و لبخندهای دیپلماسیمون تبدیل بر شدت و حدت بشه تازه شاید تونسته باشیم اون روحیه الهی رسول خدا را که اشدا علی الکفار بود را الگوی خودمون کنیم و  اسوه و الگو بودنشون برای من و تو مسجله چون ندیدم به تمام تاریخ انسانی به این کاملی و در حد بالا و  دلگیرم از بعضی از خودی ها.

خودی هایی که. فرق نمیذارن بین وهابیت و عرب ، خودی هایی که بعد از هر اتفاق نیزه حرفاشون رو با چشم بسته  به عرب میزنن و آیه ان اکرمکم عندالله اتقکم رو فراموش کردن و تیر تاثیر گذار کلامشون را پرتاب میکنن اما به نیروی خودی و از عصبانیت غفلت میکنن به عرب بودن رسول خدا و ائمه معصومین و زبان کتاب آسمانیمون و زبان حرف زدنمون با مدیر عالم غفلتی که تلاش مستقیم در جبهه دشمن و علیه خودمونه باید چشمها را شست و درست نگاه کرد به عالم ، کافیه دسته به زمین اراده بذاری و کمک از حضرت حق و پرشی به سوی بالا تا ببینی که در همین اطرافمون چه میگذره در کشورهای مختلف در همین همسایگی مون بر سر اسلام چه داره میاد که حضرت آقا باید نامه ای بفرستن تا بگوین آنچه از اخبار میشنوید و میخونید اسلام واقعی نیست برید اسلام را از منابع اصلی خود بخونید مگه چی شده که آقا در یک حرکت تاریخی همچین حرکت زیرکانه را انجام میدن مگه پشت سر دینمان چه میگن مگه چه کاری را به نام دینمون میکنن.

جانم فدای پیامبر عزیزم که مصطفی و برگزیده شد برای رسوندن اسلام و دین ناب اگر امروز ما برای تبلیغ این دین کوتاهی کردیم خیانت بزرگی کردیم  اگه ما کوتاهی کردیم و در خواب غفلت به تنبلی هایمان ادامه دادیم زحمت های بسیار بالای رسول خدارو هدر دادیم و الان ما در این مسابقه دوی امدادی نفر آخر هستیم که باخت ما یعنی باخت تمام کسانی که تا امروز زحمت ها متحمل شدن و برد ما یعنی برد تمام آنها

ای مسلمون وقتی تو پیامبرت را به عالم نشناسونی پیامبرت را طوری دیگر میشناسونن غفلت نکن شاید خیلی سنگین باشه که بگم اگر به ساحت پیامبرم توهین کنن این از غفلت منه من میتونستم پیامبرم رو به تموم عالم بشناسونم اما با وجود این همه وسایل ارتباطی بالا غفلت کردم تا اینکه دشمن جای خالی کار من رو با بیشرمی و وقاحت پر کرد پیامبری که سرتاسر عقل مطلقه پیامبری که مهربانی و رحمتش زبانزده  پیامبری که تش تماما صداقت و راستیه حال باید یه دست حرامزادگان عالم به تمسخر گرفته شود من خودم را تقصیر کار اصلی میدونم که چرا دین به این زیبایی و کاملی با همچنین پیامبری را به عالم معرفی نکردم .

و الان در آستانه 27 رجب یعنی مبعث رسول اکرم بهترین زمان برای جبران گذشته است کافیه متنی را آماده کنی و به راحتی ترجمه کنی و در فضای مجازی به اشتراک بزاری تو اگر یک نفر را بتونی بیدار کنی گویا عالمی را بیدار کردی پس دست به کار شو و از این نعمت استعدادت که شاید هنوز به اون پی نبرده باشی به طور صحیح استفاده کن بعد میبینی که چگونه زندگیت عوض میشه البته اخلاص و ایمان رسیدن به هدف و استواری و پشتکار وسایل مورد نیاز این مسیره غفلت نکنیم .

O Allah, bless Muhammad and the family of Muhammad


این ترانه زیبا که مناجاتیه با خدا تقدیم به دوستی عزیزی که تازه باهاش آشنا شدم

مگه میشه باشی و تنها بمونم  محال بزاری محاله بتونم


 

 


دریافت

(ای کسی که عاشقی رو به من یاد دادی تو خودت میدونی من ازت چی میخوام )


وقتی که اولین بار کلیپ این آقا رو شنیدم کلی تعجب کردم چون با کلام بزرگان و همچنین قرآن کلامشون در تضاد بود نه که تضاد ایشون یک قسمت هایی رو بیان میکنه اما از گفتن یک قسمتهای دیگه خودداری میکنه از اون جهت که اطرافیان از من نظر میخوان معمولا منم گفتم که این صحبتها باید ببینیم در چه جمعی گفته شده این خیلی برام مهم بود اما حالا که تو جامعه و فضای مجازی پر شده  تصمیم گرفتم که بعضی از صحبتهای این آقا رو اینجا بزارم و در موردش صحبت کنیم و مقایسه ای کنیم با کلام بزرگان و قرآن پس منتظر پستهای بنده باشید و اگر نظری داشتید بگید تا استفاده کنیم
 


سلام بر جواد امامان

کاش امروز کاظمین بودم اربعین رفتیم کربلا اما قسمت نشد بریم کاظمین خیلی برام سخت بود اونجا تو دلم غوغا بود خب آخه چرا ما این همه راه تا کربلا اومدیم حالا کاظمین و سامرا رو نبینیم از دور زیارت نامه ها روخوندم اما.

حداقل ای کاش امروز مشهد میبودم و از در باب الجواد وارد حرم میشدم به آقا امام رضا سلامی میدادم و میگفنم از باب الجواد آمدم تا نظرتو جلب کنم تا بیشتر بهم نگاه کنی نا نجاتم بدی از دنیا زدگی .

کاش حرمت بودم اما امروز نه کاظمین و نه مشهد اما دلم آنجاست (بعد منزل نبود در سفر )

آخ که چقد تنگه دلم

اگه به من میبود. هیچی ولش کن ، میخواستم بگم اگه به من میبود دوست داشتم همش توی این جور جاها باشم اما دیدم که خود اهل بیت هم شاید اینطوری راضی نباشن

یا جواد الائمه امروز دست پر از خالی ما رو به شماست نه تنها امروز هرروز به جود شما محتاجیم شمارو به پدرتون قسم شمارو به عمتون قسم شما رو به جد باب الحوائجتون قسم میدم دست هر گرفتاری رو بگیرید و به بدی ما نگاه نکنید به جود و کرم خودتون نگاه کنید

یا جواد امامان ادرکنی


هروقت میخوام باهات صحبت کنم هاج و واج میمونم که با چی، کلماتم رو شروع کنم با چه جمله ای ، نمیدونم باید سلام بگم نمیدونم باید صلوات بفرستم نمیدونم باید اسم محبوبت رو ببرم نمیدونم اما با هرچی شروع کنم دوست دارم سریع به اوج صحبتم برسم  و در اوج اونقدر بمونم بمونم که دیگر توانی برام نمونه ای اله من ای خالق من ای مربی من ای مولای من ای کسی که امیدی بهت نیست مگه از ناحیه فضلت ای تمام من من را به صحبتت بنشون ای چاره بیچارگان ببین بدی حال عبدت رو ، نبودم یه ثانیه آزگار حتی یه ثانیه برات نبودم و اینه دلیل زمین خوردنم اما ای آقای من نزار دیگه  زمین بخورم به اینجا نگاه کن که یکی بعد نماز صبحش نشسته به درد دل با تو به صحبت با تو به امید کمک، به امید بخشش، نگاهی به من بنداز که دیگه نلرزه پام در این زمانه وانفسا دنیا بد جور فریبم داده ظواهر دنیا اسم و رسم و نگاه ها مرو از تو دور کرده محتاج نگاتم مثل من شده مثل کسیکه وسط یک بیابون تنها افتاده و امیدی به کسی جز تو نداره تو دلم پر از ترسه اما نور امید هم خودشم نشون میده اما تو این بیابون بی آب و علف یه نفر تنها کی باید به دادش برسه  و این فریاد منه که به جایی نمیرسه ای فریاد رس بیچارگان دریاب عبد بی چیزت را که نفسش بر او چیره شده و دیگر نای حرکت نداره چقدر خوبه توجه فقط به تو ، چقدر خوبه حرف زدن فقط با تو ، اما شرمندم که تو روز با همه عالم و آدم صحبت میکنم اما وقت صحبت با تو رو ندارم شرمنده ام. این از سیاهی دل منه ، این از گمراهی منه و این از غفلت منه تو که از دلم آگاهی و میدونی که چقدر مشتاق توام میدونی که دلم تنگه برای خلوت با تو توفیقم رو زیاد کن تا بیشتر باهات صحبت کنم ای تمام هستی ای رفیق کسی که تنهاس من تنها رو رفاقت کن.

اللهم صل علی محمد وآل محمد


بهم میگفت نماز صبح کاری کرده که دیگه از خودم بدم میاد منظورش این بود  که نمیتونه پاشه نماز صبح بخونه یه روز میخونه ، دو روز قضا میشه یا یه هفته میخونه سه روز قضا میشه خیلی عصبانی بود ازخودش عصبانیتش رو اخلاقش تاثیر گذاشته بود  کاملا معلوم بود بهم میگفت هر اتفاقی بدی که تو روز برام می افته سریع ذهنم ناخودآگاه میره سراغ نماز صبح ، روزی نیست که نمازم قضا بشه و خودم و لعن نکنم آخه من چطور این همه ادعا رو با خودم یدک میکشم اما هنوز نتونستم کاری کنم که نماز صبحم قضا نشه تا میخواستم بهش بگم که خب شب زود تر بخواب سریع حرفمو قطع کرد و گفت نه خیلی امتحان کردم ، شده یه شب زود خوابیدم اما صبح باز بیدار نشدم و شده که خییلی دیر خوابیدم اما همینکه اذان صبح رو میگفتن از خواب بیدار میشدم کاملا گیج شدم نمیدونم چیکار کنم

بهش گفتم این ناراحتیتو این عصبانیتتو و این آهتو حاضرم با تمام نماز صبح هاای که خوندم عوض کنم خوش به حالت،  چشماش لق شده بود داشت با تعجب به من نگاه میکرد منم همین حرکت رو ازش میخواستم

بهش گفتم ببین تو این همه مسلمووون خیلی ها هستند که نماز صبحشون قضا میشه اما تعداد زیادشون طوری هستند که اصلا انگار اتفاقی نیفتاده نه ناراحتی نه عصبانیت نه دنبال این هستن که قضاشو بخونن اصلا ککشون هم نمیگزه که نمازشون قضا شده

درسته که باید برای نماز صبحت برنامه داشته باشی و طوری خوابت رو تنطیم کنی که نمازت قضا نشه اما وقتی هم که قضا شد نباید بهش بی تفاوت باشی دقیقا مث تو که نیستی

بهش گفتم ببین خدا نوع حساب کتابش با من و تو فرق میکنه ما میگیم خب هر کی اهل نماز شب هستو نماز صبحش همیشه اول وقته کارش درسته اما خدا مگه اینطوری با ما حساب میکنه ممکنه یک نفر مث تو نمازش قضا بشه و بعد که از خواب پاشد یکی زد تو سر خودش (البته واقعی و از روی ناراحتی) ممکنه خدا این ناراحتی رو بیشتر دوست داشته باشه تا اون نماز صبحی که طرف با هزار عجب و غرور خونده نور امید رو تو چشماش حس میکردم (دیدم خیلی دار ه خوش به حالش میشه )

اما بهت بگما کسی که واجبی رو عمدا ترک کنه پدرش و در میارنا باید تلاش کنی نماز صبحت قضا نشه

آیه آخر سوره کهف رو هر شب بخون اصلا بنویسش بزن جلوی چشمت ساعت کوک کن اگه خیلی خوابت سنگینه بسپار یکی بیدارت کنه اگه با اینکارها نمازت قضا شد اون وقت از خودت عصبانی باش که تو روز چیکار کردی یا کجا غرور اومد سراغت که خدا خواست بگه فکر نکنی تو این عالم کسی هستی همه چیز دست ماست همه چیز واس ماست

با حال خوشی از پیشم رفت اما همین که رفت غم تمام دلم رو گرفت که منم گاهی نمازم قضا میشه این یعنی که هنوز شیطان به من نفوذ داره خدا خودت به داد من برس

 


بسم الله

و این روزها کم کم صدای پای اعتکاف می آید ، اعتکاف ای بهترین دوست قدیمی من داری میایی اما من احساس میکنم که نسبت به تو محبتم کمتر شده

نمیدونم مشکل از کجاست نه که ندونم اما دلیل قطعیشو نمیدونم خب خودم میدونم که دنیا مثل غل و زنجیر به پای من پیچیده و اجازه حرکت رو ازم گرفته هی میخوام ازش فرار کنم اما انگار محاصره شدم به سمت آسمان هم نمیتوانم چون غل و زنجیر ها سنگینم کرده و اجازه پروارز کردن انگار ندارم اما این یک ظرف قضیه ست ظرف دیگش چیه نوجوون بودم میرفتم با کلی نیت ثبت نام میکردم روز شماری میکردم کی شروع میشه چون واقعا لذت اعتکاف رو چشیده بودم اعتکاف هم اعتکاف های قدیم میرفتم یه ستون تو مسجد رو انتخاب میکرم بهش تکیه میدادم و کلی با این ستون که تو خونه خداست حرف میزدم معروف شده بود ستون توبه تا مدت ها تو ذهن دوستام بود ستون توبه مسجد جامع شهرمون که دیگه الان نیست تو بازسازی همشو خراب کردن خلاصه اون سه روز مثل یک حج بود اما الان .

الان اعتکاف شده اردو ، اردوی فرهنگی پایگاه های بسیج و جایی برای خوش بودن در کنار دوستایی که تو سال نمیتونستی کنارشون به صورت شبانه روزی باشی بله این است حال روز اعتکاف در شهر ما ، خدا نکنه که افطاری مثلا سوپ باشه، خدا نکنه سحری نوشابه نباشه ، خدا نکنه که طرف بهش سرریز نرسه و.

بله از طرف دیگه هم ستاد برگزار کننده اونقدر برنامه های جورواجور برای معتکف میزارن که طرف فرصت پیدا نمیکنه برای خلوت با خودش

بله اعتکاف هم اعتکاف های قدیم .

البته این موضوع مخصوص اعتکاف نیستا کافی رادار ها رو به کار انداخت .


دیگه به این نتیجه رسیدم ،به نظرم همه باید برسن وگرنه دنیای پر از غمی رو باید بگذرونیم

امروز که اتفاق نسبتا بدی برام افتاد و من رو خیلی تو غم فرو برد نشستم کلی فکر کردم دیدم از این اتفاقات کم برای من پیش نیومده و کسی هم نمیتونه تضمین کنه که دیگه اتفاق بدی برام نیفته پس نتیجتا منکه نمیتونم جلوی این اتفاقات رو بگیرم بیام خودمو .

آماده کنم برای اتفاقات بد حتی بدتر .

اینطوری دیگه با یک اتفاق معمولی هم غافلگیر نمیشم اره این بهترین راهشه که من برم استقبال

حالا که فکر میکنم این راه حل میتونه من رو تو مدیریت بحران اتفاق جلو بندازه ؛ به نظر شما اینطور نیست؟

الانم حالم بهتره با این نوع نگاه خداروشکر این آیه رو زیاد خوندم بگم شما هم از این آیه فیض ببریدو لقد خلقناالانسان فی کبد» مفهومش اینه ما شما رو تو رنج آفریدیم.

عه تو رنج؟

بله ما ی خدا با اراده خودمون تو رو تو رنج قرار میدیم جالبه نه؟

آهای انسان مگه تو نمیخوای پخته بشی مگه نمیخوای رشد کنی مگه نمیخوای روحت بزرگ بشه پس باید رنج ببینی و به واسطه صبر به این مقام ها برسی

وااای خدا این طور نگاه کردن به رنج ، خیلی رنج انسان رو اذیت نمیکنه تحمل انسان بالا میره دیگه از جزع و فزع خبری نیست

الان دارم نفس راحت میکشم انگار دلم داره میگه خدا اگه امکان داره رنج هارو برای من بفرست با جان و دل قبول میکنم

خدایا شکرت به خاطر این همه مهربونیات که رنجی هم که سر راه ما میزاری تماما نعمته خدایا شکرت به خاطر قدرت تفکری که بهم دادی تا بتونم این ها رو درک کنم

زندگی رو زیبا ببینیم در همه ی مواقع در تمام پستی بلندیهاش


امشب وصیت نامه یکی از شهدا رو خوندم و در آخر وصیت نامه این جمله به چشمم خورد کربلا رفتید مارا فراموش نکنید.» غمی به دلم نشست غمی بزرگ و یاد آوردی سفر کربلا تو اربعین

یادش بخیر اربعین که با دوستان هیئتی .

رفتیم زیارت اربابمون ابا عبدالله یکی از همسفر ها که از رزمندگان دفاع مقدس بود خاطرات شهدا رو تو اتوبوس برامون تعریف میکرد به هرجایی از جبهه جنوب میرسیدیم خاطره داشت اونجا هم همین غمی که امشب بعد از خوندن این جمله شهید مرادی بهم دست داد غمی بزرگ به دلم نشست

داستان نرسیدن عاشق به معشوق داستانیست غم انگیز شهدا میرفتن جبهه تا راه کربلا رو باز کنن اما خودشون نتونستن برن زیارت کربلا، اما با خودم میگم درسته نرفتن کربلا زیارت اما بعد از شهادتشان به زیارت خود آقا نائل آمدند اما نمیدونما کربلا یه حس دیگست شاید برای ما دنیایی ها ، بین الحرمین که میشینی انگار خود بهشتی آخ هوای اونجا زد به سرم

اولین بار بود که رفتم انگار یک رویایی بیش نبود درست مثل سفر عمره که الان وقتی فکر میکنم که رفتم عمره انگار دارم یه خوابی رو برای خودم یاد آوری میکنم

شهید مرادی امشب میخوام با شما صحبت کنم میگن که شما مرد کارهای بزرگی بودی میخوام بپرسم کارهای بزرگ نیاز به روح بزرگ ،اراده قوی، و همت بلند داره اینارو شما از کجا آوردید ما کجا دنبالش بگردیم چرا ما اصلا مرد نیستیم تا برسد به کارهای بزرگ و هزاران سوال دیگر.

شنیدم باخدا عهد بسته بودی تا بعد از دیدن فرزندت از دنیا بروی و همین طور هم شد، با تولد فرزندت چند روزی کنارش بود و دوباره راهی جبهه شدی میخوام بدونم چطور به همین راحتی گذشتی از چیزهایی که برای ما تعلقات به حساب میاد برای من سواله من خودم یه پدرم لذت داشتن بچه را چشیدم نمیدونم شما چه دلی داشتید که هر چه داشتید رو رها کردید و رفتید اما ما حتی از پولمون هم نمیتونیم بگذریم از چه برسه از زن و بچه و زندگی هرچه به شما بیشتر فکر میکنم بیشتر شرمنده میشم که چقدر از اصل خودم دور شدم که چقدر کم لیاقت و بی لیاقت شدم

گفتی که کربلا رفتید به یاد من هم باشید از این جمله فهمیدم که حسینی واقعی تویی کربلایی واقعی تو وامثال تو بودند حال ما همه سال هم بریم کربلا کربلایی نمیشیم که تا وقتی نتونیم پا رو نفسمون بزاریم

شهید مصطفی مرادی امشب سفارش من و دوستانم و خاتواده ام رو به اربابت کن


 



مدت زمان: 5 دقیقه 8 ثانیه

حجم: 27.6 مگابایت
توضیحات: نماهنگی زیبا در مورد کار خیر با صدای محسن چاووشی

اشکت اومد برا منم دعا کن


سرگذشت شهدا رو وقتی میبنی و میخونی واقعا با خودت میگی اوناهم رو همین زمین بودند اوناهم مثل ما آدم بودند میخوام یه نمونه از خصوصیاتی که اغلب شهدا داشتند رو بگم شاید شما هم تو فیلم های دفاع مقدس و یا کتابهایی که برای شهدا نوشتند دیده باشید خصوصیتی که ریشه در احادیث و روایات اهل بیت دارد و آن دعوا و سر شکستن برای فعالیت در خط مقدم جبهه در جایی که اهمیت کار دوچندانه در جایی که احتمال خطر بسیار فراوونه در جایی که زحمتش نسبت به جاهای دیگه بیشتره و سخت تره ، عجیبه برای بعضی از ماها باید تعجب انگیز باشه که چرا کارهای راحت رو انتخاب نمیکردن چرا برای کارهای بیخطر دعوا نمیکردن دیدی تو این اتوبوس های شرکت واحد تا که نگه میداره و ملت سوار میشن همه دنبال یه جایی برای نشستن میگردن که یک موقع صندلی پر نشه و مجبور باشن سر پا بایستند بیشتر شهدا برعکس بودند حاضر بودند سر پا بایستند تا دوستاشون بنشینند البته این کارها نیاز به روح بزرگی داره و هر کسی نمیتونه به همین راحتی از راحتیه خودش بگذره تا دیگران راحت باشند .

اما الان تو زمانه ما اکثرا دنبال راحتی خودشونن واژه ایثار انگار به تاریخ پیوسته دیگر کسی تمایل ندارد که در خط مقدم حضور داشته باشد البته مخفی نیست بر ما اگر در خط مقدم منفعتی باشد همه هستند اگه شهرتی باشد اگه مال و اموالی باشد همه سر میشکنند برای اون خط مقدم .

اما آه من از دست کسانی است که اصلا خط مقدم جبهه زمانشون رو نمیشناسند وو اگر هم بشناسند یک جوری توجیه میکنند که انگار خط مقدم نیست .

زمانه ما زمانه ای خطر ناک برای نوجوانان و جوانان ماست با حضور تکنولوژی این خطر دوچندان شده سن بلوغ بسیار کاهش پیدا کرده یک نوجوان ده دوازده ساله دیگر موبایل دارد آن هم موبایل پیشرفته و آن هم با اینترنت پر سرعت و خانواده ای که صبح تا به شام قوت غالبشان غفلت است حال وظیفه من و تو چیست وظیفه ما در قبال این تهاجم های فرهنگی چیست چکار باید کنیم دست رو دست بگذاریم و نابود شدن جامعه مان را به نظاره بنشینیم هان؟

روحیه ایثار کجاست چرا حرکتی نمیکنیم چرا تمام نیرو یمان را جایی هزینه میکنیم که فایده آن بسیار کم است

دوستان من، من نیاز به کمکتان دارم لطفا کمکم کنید

 

                     


امروز صبح از خونه زدم بیرون به مقصد هیچ جا ، توراه یاد کارهای عقب افتاده افتادم و رفتم انجامشون دادم نزدیک ظهر شده بود هوای زیارت شهدا زدبه سرم معمولا هر روز یا یکروز درمیان میرم شهدای گمنام آخه شهر ما جز شهدای گمنام جایی دیگه نداره که بری تا دلت باز بشه تا که.آخه چند سالی که مشهد بودم حرم امام رضا جایی بود که همه راه هایم به اونجا ختم میشد دلم میگرفت، حرم امام رضا  مشکلی پیش میومد،حرم امام رضا  برای زیارت، حرم امام رضا  واقعا نعمتی داریم که تو عالم نمونه ست خلاصه شهدای گمنام شهر ما هم حکم حرم امام رضا رو داره تو شهرمون البته با تفاوت های بسیار فراوان

یه مناجات تو ماشین روشن کردم و رفتم به سمت مقبره شهدای گمنام خب تو این ایام عید انتظار میره اونجا یعنی کوهستان پارک قائم شلوغ باشه منم تعجب نکردم از این موضوع از مسیر پارک گذشتم و تا رسیدم به بالای کوه که مقبره شهدا اونجاست اگه بخوام اونجا رو توصیف کنم اینطوری شروع میکنم که مقبره پنج شهید گمنام در بالا کوهیه که اشراف داره بر پارک و بهتره بگم قسمتی از شهرستان و منظره زیبایی از شهر رو میشه اونجا دید چند وقت پیش تصمیم گرفتن که اونجا یک حسینیه بسازند حقیقتا برای بچه هیئتی ها و مذهبی ها خیلی خوشحال کننده بود که بعد از مدت ها غریبی این شهدا تصمیم گرفتن اونجا هم بالاخره کاری انجام بدن اما الان نزدیک شش ماهه که آهناشو علم کردن و همینطور رها شده خلاصه همونجا ماشین رو نگه داشتمو سلامی دادمو و داشتم مناجات با امام زمان رو گوش میدادم به آدمایی که میومدن اونجا نگاه میکردم اما متاسفانه کسی رو ندیدم که برای زیارت بیاد اونجا ماشینی کنار من نگه داشت دو آقا جلو و دوخانم جوان هم عقب نشسته بودند من حواسم به خودم بود از ماشین پیاده شدند و داشتن به سمت شهدا میرفتند خانمها مانتویی بودن و بهتره بگم وضعیت حجاب خوبی نداشتند با خودم گفتم اگه الان برن بشینن کنار قبور شهدا چه صحنه جالبی میشه چشمانم در بین نگاه نکردن و تعقیب کردن به چکنم چکنم افتاده بود (داشتم مناجات امام زمان رو گوش میدادم)سرم رو انداختم پایین و رفتم تو حال خودم گفتم بزار برسن تا قبور بعد نگاه کنم ببینم چه کار میکنن اما خیلی دلم شکست وقتی دیدم از رو سنگ قبور شهدا خیلی بی تفاوت گذشتند و رفتند تا از اون بالا شهر رو نگاه کنن بله دیدم شروع کرن به عکس گرفتن با حالت های مختلف و بسیار زشت به حال خودم خیلی تاسف خوردم که من چرا نسبت به این جور جاها بیتفاوتم حد اقل کاری که میتونستم بکنیم این بود که یه صوتی اونجا راه مینداختیم یه فضای معنوی درست میکردیم یه نمایشگاه راه مینداخیتم تا به او مکانی که حکم حرم امام رضای شهرمون داره رو یکمی معنوی کنیم که هر کی هم اومد یه استفاده ای کنه از نمایشگاه از کارهای جدید و نو خلاصه خیلی رفتم تو فکر تا اینکه صدای اذان رو شنیدم و استارت ماشین رو زدم و برگشتم .

نمیدونم خدا چی میخواست با این اتفاق بهم بفمونه شما کمکم کنید.


این یک صوت ماندگار از حاج شیخ حسین انصاریان که برای هر کسی میتونه یک کیمیا باشه مبارزه با نفس رو باید از این نوجوون یاد گرفت از دستش ندی رفیق

 



هرکاری میخوای انجام بدی نیاز به تمرکز داره . اگر تمرکز نداشته باشی یا نمیتونی انجام بدی یا ناقص این کلیپ رو گوش کن و یاد بگیر چطور تمرکز کنی


دریافت


من از آن دورها دیدم
که می آید به سوی خانه مخلص، عمو نوروز»
عیالم زیر لب غرید:
من آخر با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : با قند، با چایی» !
خدا ناکرده، آخر این که از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای آمدن » شایان تمجید است…!
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم کرد از این مهمان، پذیرایی؟… »


***
عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می کند فس فس
بفرما ! این تو و این عیدی مخلص
بخر با آن
برای خانه، مایحتاج لازم را
مضافاّ هم(!)
لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و کریم و جعفر و مینا و کاظم را !
و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل
و ای زن ! اندکی تعجیل !
****
عیالا ! زندگی زیباست
و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !
خدا را شکر کن که خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !
یکی از دوستان می گفت
که در این وقت سال، آن جا
نمی دانی که می آید عجب سوزی !
ولیکن در عوض – شکر خدا- این جا:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی»
****
عیالم می کند غرغر
و زیر لب،
سخنرانی خود را می کند آغاز، با ترفند
(نجواگونه)
– با یک حالت خط و نشان »، مانند-
– هلا ! ملا !
من اینجایم
(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر
ملاقه تازه، اینجا
لنگه کفش کهنه آنجا، و
کنار دست من، کفگیر !
برایت دارم آشی می پزم با یک وجب روغن !
برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟
بکن… عیبی ندارد… بعد از این، از من
اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،
به صد اطوار می گویم:
الا یا خیمگی، خیمه… » !
***
دهان را می گشایم من
به قصد پاسخی در خور
– و شاید پاسخ غایی-
که می آید به سویم از هوا، یک لنگه دمپایی !
و از سوی دگر چون تیر
به فرقم می خورد کفگیر !
****
هلا ! آه ای عمو نوروز !
کجا داری می آیی … های ؟ !
پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است
به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !
نیا نزدیک !
نظر کن پای چشمم را !
بگو اصلاّ
الا ای ناگرفته از کبود چشم من، درسی !
تو بالا غیرتاّ
– این تن بمیرد-
از عیال من نمی ترسی ؟ !

 


همیشه دلبریدن سخته ،چی میگم من تصور دلبریدن دل رو پاره میکنه اما این چه عشق و معرفتی بوده که شهدا داشتند واقعا دل میخواد که از بچت بگذری از مادرت بگذری از همسرت بگذری از پدرت بگذری و شهدا این دل رو داشتند نمیدونم اونا چی میدیدن که ما نمیبینیم نمیدونم .

اینم چنتا عکس درمورد این موضوع خدمت شما.

 

           

         


وام،بَد بوده از قدیم و ندیم
باز هم وام های عهد قدیم!

از همان وام های حاج امین
وام بی دنگ و فنگ و بی تضمین

وام بی قیل و قال و بی تعجیل
ضامنش اشک چشم و تارسبیل

وام هایی همیشه در حرکت
وام هایی حلال و پر برکت

وام آنان که معتدل بودند
مردمانی که اهل دل بودند

مردمانی که وام می دادند
به گرفتار،شام می دادند

نه که بیچاره را تباه کنند
چون گدایان به او نگاه کنند

ای خوشا وام های عهد قدیم
وام مولا به مستحق و یتیم

وام پر خیر و وام بی اجحاف
بی نیاز از هزار تا پاراف

باعث خیر و انبساط روان
نه از این وام های زوج جوان

آن که تا کارد برعصب نرسد،
نرسد تا که جان به لب نرسد

وام هایی که خرج یک روزه
جای آن تا سه سال می سوزه!

 
 


هی به من میگه سنگ بزرگ نشون . خب مرد حسابی یه کمکی یک دستی برسون که تش بدم وایستاده بیرون از گود میگه نه نمیشه نه امکان نداره

این روزا حرف دلم همش همینه آیه آیه یاس رو چندین بار مرور کردم (به لطف دوستان) اما این آیه های امیده که فقط سر زبونم میچرخه

بعد میگه من موندم این جهادی که رهبری میگه یعنی چی بعد من دو تا علامت تعجب بزرگ تو مغزم شروع به رقص میکنه بعد طوری رفتار میکنه که آهای فلانی من حیطه کارم اینه تو کار خودت رو بکن منم کار خودم انگار مساقبست یا اونقدر نیروی انسانی هست که باید تقسیم کار کرد نمیدونم من عوضی میفهمم یا رفقا خیلی .

اما آخرش به اینجا میرسم که فلانی تو به کارت ایمان داری یانه؟ اگه ایمان داری اخلاص هم قاطیش کن برو جلو کارت رو انجام بده رفقا میان جلو کمکت البته اگه غرورشون بزاره .

والان هم ایشالله میرم تا آخرش میرم

و تا نفس هست وقت و نیرو رو به لطف خدا میذارم تو این راه چون دشمن بدجور داره دشمنی میکنه شتابی که دشمن داره خیلی خطرناکه باید شتاب گرفت


شنیدی این روایتی که از یکی از علما رسیده بزار برات بگم

یکی از مردم به یکی از علما میگه که بالاخره فاطمیه کی هست، 75روز یا 95 روز درسته تکلیف ما چیه ؟ این عالم میره شروع میکنه به تحقیق کردن که بالاخره این فاطمیه و ایام شهادت بزرگ بانوی اسلام تاریخ دقیقش چه زمانیه شروع میکنه به خواندن کتب معتبر تاریخی و روایی. نیمه شبی که همینطور مشغول مطالعه و تحقیق بوده مادر این عالم بزرگوار سراسیمه میاد پیش پسرش پسر جان چیکار داری میکنی ؟چطور مادر جان طبق معمول دارم مطالعه میکنم دارم تحقیق میکنم؛ مادر این عالم با یک حالت خاصی میپرسه این چی مطالعه ای که فاطمه زهرا ازش دلگیره تا این رو میگه این عالم متعجب میپرسه : چی مادر ؟ مادر میگه فاطمه زهرا رو تو خواب دیدم خیلی ناراحت بودند گفتم بی بی جان چی شده چرا ناراحتی فرمودند .(ادامه در ادامه مطلب).از دست پسر تو برو بهش بگو چیکار داره که شهادت ما کی بوده ما دوست داریم مردم دوبار بیان برای ما گریه کنن این عالم که این رو شنید همه کتابها رو بست گریه کرد برای مادر غریب دوعالم

اما حالا دارن فاطمیه اول رو مسئولین بدجور کمرنگش میکنن همین دیشب که شام غریبان مادرمون فاطمه بود از جلسه که اومدم خونه دخترم تلویزیون رو روشن کرد اتفاقا شبکه نسیم بود دیدم خنده بازار دارن پخش میکنن خیلی تاسف خوردم به خاطر جامعه ای که توش هستم بعد ما نباید انتظار داشته باشیم مشکلات مملکتمون به راحتی حل بشه تو همین شهری که ما هستیم اونقدر که مردم حالو هوای سال جدید دارن حال و هوای فاطمیه ندارن طوری دارن خرید و رفتار میکنن انگار نه انگار سوم فروردین شهادت دختر پیامبرمونه نمیدونم نمیخوام قضاوت کنم اما دارم حسرت میخورم که چرا هنوز که هنوز اهل بیت اینقدر مظلومند البته مردم رو میشه مدیریت کرد مسئولین اون قدر تو این مسائل کوتاه اومدند که دیگه نمیتونن عقب نشینی کنن از امام جمعه گرفته تا سازمان تبلیغات و بقیه مراکز فرهنگی از فرمانداری که توقعی نیست چون این دولت اعتدال خودش رو خوب نشون داده نمیدونم این مظلومیت اهل بیت پیامبر آخرامان میخواد تا کی ادامه پیدا کنه یا امام زمان انگار شما هم از ما نا امیدی آقاجان خودتون کاری کنید.

 

 


مردی به خانومش گفت برو پیش فاطمه (س) ودرباره من ازش بپرس که من شیعه شما هستم یا نه؟

این خانم رفت پیش بی بی دوعالم زهرای اطهر و این سوال رو پرسید حضرت به این خانم فرمودند. برو به شوهرت بگو اگر اون چیزایی که ما امر کردیم عمل کنه و از اون چیزایی که نهی اش کردیم دوری کنه شیعه ماست وگرنه نه!

این خانم رفت پیش شوهرش جواب زهرای اطهر رو رساند شوهرش زد پشت دستش گفت وای بر من!

په کسی هست که گناه نکنه اصلا انسان ممکن الخطاست پس من جهنمی ام.

خب این زن که دید شوهرش خیلی بی تابه خیلی داره اذیت میشه رفت پیش دختر رسول خدا و صحبت های شوهرش رو برای بی بی رسوند.

خانم فاطمه زهرا فرمودند برو به شوهرت بگو

اون طور که تو فکر میکنی نیست!!!

شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند یعنی چی اونوقت، یعنی هرکس مارو دوست داشته باشه دوستان مارو هم دوست داشته باشه با دشمن ما دشمن باشه اما اگر مخالفت با امرو نهی ما کنه شیعه ما نیست گرچه به بهشت هم میره اما قبلش برای اینکه گناهاش پاک بشه یک سری بلاها و سختی ها در عرصه قیامت و یا ورود به طبقه بالای جهنم عذاب میشه بعد ما به خاطر این محبتشان نجاتش میدیم.


سروده سید حمید رضا برقعی شاعر اهل بیت ع در وصف عقیلة العرب ؛ زینب کبری سلام الله علیها به مناسبت سالروز میلاد این بانوی بزرگوار ، پرچمدار صبر و استقامت ، سنگر نشین میدان عفاف و عصمت ، بلندگوی امامت و نبوت ، نگهبان شهادت و خون شهدا گل سرسبد دامن فاطمه ی زهرا(س) ، نماینده صفات علی مرتضی ، مفتخر به نامگذاری پیغمبر خدا از جانب خدا تقدیم به آخرین حجت خدا

گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد

از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد

جبرئیلم همه بال و پرم میسوزد

من در اعماق خیالم چه بگویم از تو

من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟!به خدا از تو سرودن سخت است

هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایتگر توست

تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبه روی تو که قرآن خدا وا میشد

لب آیات به تفسیر شما وا می شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی

تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند

تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد

باز تکرار همان سوره اعطینا شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می گفت

به گمانم به تو آرام پیمبر میگفت:

بی تو دنیای من از شور شرر خالی بود

جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود


حاج آقای پناهیان دشمن ما جوانان چیه؟ ما باید با چی مبارزه کنیم ؟جنگ ما دقیقا با چیه؟



 


 


فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده :
یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
 
شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند
که آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
به آسمان رود و کار آفتاب کند .
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید : سخن همان است که گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
به آسمان رود و کار آفتاب کند
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند .
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید :
به آسمان رود و کار آفتاب کند
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است .
هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است .
راجه سجده شکر کرد و خواند :
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند

این کلیپ رو ببین و خودت قضاوت کن!!!!



مدت زمان: 2 دقیقه 9 ثانیه


وقتی پیامبراکرم(ص) میفرمایند:

هرکه اهل بیت مرا دوست داشته باشد خداوند به او حکمت می دهد، یعنی عاشقِ حق شدن خوش فهمی و درایت می آورد. این اثر علاقه در اندیشه است. طبیعتا بی مهری نسبت به اهل بیت ع هم موجب کج فهمی و نادانی میشود.


آدم عاقل کسیه که هر رفتاری را آغاز یک دومینو بدونه و بازتاب نهایی هر رفتاری رو بفهمه و یا پایان هر حرکتی رو بتونه حدس بزنه .به همین دلیل به آدم بی دین نمیشه گفت عاقل. بیشترین دوراندیشیها در احکام دین وجود داره. تمداران اگر عاقل باشند دیندارترین افراد خواهند بود.


تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سایت تفریحی وب ها دی جی مجالس بانک اطلاعاتی آموزشگاه ها معرفی انواع یو پی اس وبلاگ رسمی کتابخانه عمومی تفتان شهرستان خاش مجله ماشین 20 پارسی فرش کاشان پرورش غاز قیمت دقیق طلا نرخ سکه